کد مطلب:316748 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:219

علمدار رشید


زمین علقمه دریای خون شد

تن بی دست سقا واژگون شد



عزیز فاطمه با قلب خسته

سر نعش علمدارش نشسته



به دامن گه نهد آن جسم صد چاك

گهی خون از دو چشمش می كند پاك



گهی گوید كه ای ماه مدینه

چه گویم آب اگر خواهد سكینه



ز جا برخیز ای سرو روانم

علمدار رشید و قهرمانم



به خیمه دخترم چشم انتظار است

به حال مرگ طفل شیرخوار است



شكسته از غمت پشت حسین است

پریشان گیسوان زینبین است



«خوشدل»